https://www.radioezam.com/Ptjr/
دستهای جادویی
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ | منبع: رادیو عظام
![دستهای جادویی](https://www.radioezam.com/upload/plus/medium/7edfc54e-126d-46f9-b4b0-c996f5dc8421.jpg)
آزاده دلیر
تحریریهی رادیو عظام
دستهای ما از همان آغاز عاشق آفریدن بودند. با چوب و نی، با سنگ و خاک، با هر گنج خامی که میتوانست شگفتی آفرینش را با دستان ما پخته کند. فرقی نمیکرد در کویر زاده شده باشند یا در جوار دریا، جنگلی انبوه اطرافشان باشد یا دشتی خشک، آنها بیکار نمینشستند و از کار نمیماندند. میپیچیدند و میخواندند و میرقصیدند و میآفریدند. تارها را از بین پود عبور میدادند، آجرها را کنار هم مینشاندند، بر صفحههای صاف و صیقیلی مس، استادانه ضربه میزدند و به مشتی گل جان میبخشیدند.
جهان تازهای از دستان ما زاده میشد، جهانی که از واقعیت، زیباتر و رنگینتر بود و رویای خیالانگیز هزاران ذهن بیقرار را بر روی زمین میآورد، به دیواری میآویخت، بر تنی میپوشاند، بر گردنی میانداخت. زمان برای آنها در عالم دیگری میگذشت، میدیدی که سالی را به پای انگشتری بر دست نگاری گذاشته و از تمام عمر، همین برای او کافیست یا شبانهروز را کنار دار قالی شادی ازدواج دخترش گذرانده و در خواب و بیداری آن را مثل دعای خیری برای خوشبختیاش بافته. چیزی که میآفریدند برای آنها معنای دیگری داشت.
آن دستها هرچند پیر میشدند و پینه میبستند و از کار مینشستند، اما باز هم جادویشان را از قلبی به قلب دیگر میسپردند تا فراموش نشوند و از یاد نروند. تا نشانی از غمها و شادیهایشان بر نقشهای قالی بماند، ردی از رنجها و رویاهایشان روی ظروف باشد، تا آرزوها و حسرتهایشان را بر خطی روی دیوار نوشته باشند. زمین را آن دستها بودند که جای دلپذیرتری برای زندگی میکردند. داستان روزها و قصههای مگوی زندگی را به ابد میسپردند و جاودان میکردند. امروز روز آن دستهاست، دستهایی که راه پیوند عشق و هنر را بلدند و زبان گویای باور، تمدن و فرهنگ هر سرزمینی در هر جای زمیناند.
زنده و پررونق بمانید که زیبایی ما و خانههای ما مدیون توانمندی و هنرمندی شماست.
بیست خرداد روز صنایع دستی گرامی باد.
تحریریهی رادیو عظام
دستهای ما از همان آغاز عاشق آفریدن بودند. با چوب و نی، با سنگ و خاک، با هر گنج خامی که میتوانست شگفتی آفرینش را با دستان ما پخته کند. فرقی نمیکرد در کویر زاده شده باشند یا در جوار دریا، جنگلی انبوه اطرافشان باشد یا دشتی خشک، آنها بیکار نمینشستند و از کار نمیماندند. میپیچیدند و میخواندند و میرقصیدند و میآفریدند. تارها را از بین پود عبور میدادند، آجرها را کنار هم مینشاندند، بر صفحههای صاف و صیقیلی مس، استادانه ضربه میزدند و به مشتی گل جان میبخشیدند.
جهان تازهای از دستان ما زاده میشد، جهانی که از واقعیت، زیباتر و رنگینتر بود و رویای خیالانگیز هزاران ذهن بیقرار را بر روی زمین میآورد، به دیواری میآویخت، بر تنی میپوشاند، بر گردنی میانداخت. زمان برای آنها در عالم دیگری میگذشت، میدیدی که سالی را به پای انگشتری بر دست نگاری گذاشته و از تمام عمر، همین برای او کافیست یا شبانهروز را کنار دار قالی شادی ازدواج دخترش گذرانده و در خواب و بیداری آن را مثل دعای خیری برای خوشبختیاش بافته. چیزی که میآفریدند برای آنها معنای دیگری داشت.
آن دستها هرچند پیر میشدند و پینه میبستند و از کار مینشستند، اما باز هم جادویشان را از قلبی به قلب دیگر میسپردند تا فراموش نشوند و از یاد نروند. تا نشانی از غمها و شادیهایشان بر نقشهای قالی بماند، ردی از رنجها و رویاهایشان روی ظروف باشد، تا آرزوها و حسرتهایشان را بر خطی روی دیوار نوشته باشند. زمین را آن دستها بودند که جای دلپذیرتری برای زندگی میکردند. داستان روزها و قصههای مگوی زندگی را به ابد میسپردند و جاودان میکردند. امروز روز آن دستهاست، دستهایی که راه پیوند عشق و هنر را بلدند و زبان گویای باور، تمدن و فرهنگ هر سرزمینی در هر جای زمیناند.
زنده و پررونق بمانید که زیبایی ما و خانههای ما مدیون توانمندی و هنرمندی شماست.
بیست خرداد روز صنایع دستی گرامی باد.